کد مطلب:315337 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

من فرمانده هستم اباالفضل هم فرمانده بود
1- سید حمید جلوخان كرامتی را این گونه نقل كرد و گفت:

در حدود سال 1970 میلادی بود، در ایوان حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بودم. یكی از سران ارتش، وارد حرم شد. او اسلحه همراه داشت. خدمتگزاران حرم مانع ورود او با سلاح شدند، گفتند: با اسلحه وارد نشو.

او نپذیرفت و گفت: چه فرقی دارد، من فرمانده هستم، اباالفضل هم فرمانده بود.

از تحویل اسلحه سرباز زد و به ساحت قدس حضرتش مسخره و استهزا نمود و همه احترامات آن بزرگوار را نادیده گرفت، او به همین كیفیت وارد حرم شد، چیزی نگذشت ناگهان صدای جرقه ی آتشین شنیده شد، به طرف صدا رفتیم، دیدیم فرمانده ی ارتش به واسطه ی گلوله ای از جای نامعلومی روی زمین افتاده، نفهمیدیم از كدام جهت بود و اثری از خون در بدن دیده نمی شد.



[ صفحه 652]



از حرم بیرونش بردند، وقتی به صحن رسید، خون به جریان افتاد. او را به بیمارستان منتقل نمودند و دیگر از او خبری نشد. این نمونه ای دیگر از كرامت های بیكران حضرت اباالفضل علیه السلام بود.